سوهان روح

 

شبی بی خبر، بی صدا می روم
از این شهر دیر آشنا می روم


من و بار دردی که مانند کوه...
من و خاطراتی که سوهان روح...


من و آجر و کوره ی شعله ور
من و پینه ی دست های پدر


من و خون دل ها، من و درد ها
من و غیرت پوچ نامرد ها


نه این سو مرا هیچ کس بیقرار
نه آن سو مرا بخت چشم انتظار


به شوق کدامین وطن سر کنم؟
چه خاکی بیابم که بر سر کنم؟


نه اينجايي ام من، نه آنجايي ام
من از سرزمين هاي تنهايي ام


گره خورده آوارگی مو به مو
از اول به بخت چلیپایی ام


ندارم پناهی به غیر از خیال
پر از خواب و رویاست لالايي ام


شکفتم اگر زندگی سخت بود
من از نسل گل های صحرایی ام


نگاهم پر از ابر بارانی است
که سر رفته دیگر شکیبایی ام


به هر در زدم بی سرانجام بود
جواب سلام، آه، دشنام بود


و زخم از خودی خورده ام بارها
خدا را، خدا را، وطن دارها


كم آوردم از كثرت غم، قبول
به سختيّ آهن نبودم، قبول


ببخشيد اگر گريه ام با صداست
اگر چادر خاكي ام نخ نماست


ببخشيد اگر درد نان داشتم
اگر لاي زخم استخوان داشتم


از این مردگی پای پس می کشم
ببخشید اگر که نفس می کشم


نه در پشت سر هیچ سقفی پناه
نه در پیش رو هیچ امیدی به راه


من و دست سنگین دیوار ها
خدا را، خدا را، وطن دار ها


نه یادی، نه عشق کسی با من است
که رفتن در آن سوی دل کندن است


از این شهر دیر آشنا می روم
نمی دانم اما کجا می روم


سیده تکتم حسینی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : یک شنبه 26 مهر 1394برچسب:سیده تکتم حسینی, | 13:20 | نويسنده : آریا |